پاسخی به آقای سیروس شاملو
شاملو قهرمان آزادی و
جاودانه مرد شعر امروز ایران است
ستار لقایی می نویسد:
انصار حزب الله صلوات بفرستند!
دومین صلوات را بلندتر!
سومین را باز هم بلندتر!
لال از دنیا نروی و گرفتار پانتومیم نشوی، چهارمینش را باز هم بلندتر!!!
خبرنگاران دوربین ها را آماده کنند!
رمالان سر کتاب باز کنند!!
اطلاعاتی ها و مزدوران اجاره یی!
همه گوش بفرمان رهبری!
هر کجا هستند. همه را خبر کنند! به همه بگویند:
برادر حاتم طایی، کاری کارستان کرده است و نام نامی خودش را در صحفی که فقیه سفیه گسترده است، به ثبت رسانده است.
او در حوض کوثر شاشیده است.
آب کوثر آلوده است. نوشیدنی نیست!
به همه بگویید!!! همه را خبر کنید!!!
- اما...
- اما چی...!؟
- بازهم نشد. باز هم سخن از حاتم طایی است!؟ پس نام قهرمان بی استعداد پانتومیم (لال بازی) چه می شود!؟ چرا از شهرت شاملو چیری نصیب او نمی شود؟ پس قانون ارث و وراثت به چه درد می خورد!؟ آخر این بابا نا سلامتی پسر «احمد شاملو» است. فرزند نالایق «جاودانه مرد شعر امروز» است. این عنوان کمی نیست!؟ باید به دستیاری اش نان خورد و کسب شهرت کرد!
- اما قهرمان پانتومیم ما یا کسی مثل او، نه آن زمان که به دلالی در بنگاه معاملات املاک اشتغال داشت و با «نام پسر احمد شاملو شاعر بزرگ معاصر» نان می خورد، کسی به حساب اش آورد و نه در سوگ شاملو و نه اکنون. «شاملو بودن» فضیلت است! آری! اما بهره برداری از «فضیلت» شاملو، رذالت است، باری. هر کسی می خواهد باشد.
یادداشت بی محتوا و سخیف شخصی به نام سیروس شاملو، که در بعضی سایت ها درج شده است. به راستی مصداق واقعی داستان برادر حاتم طائی است.
خطای بزرگی که او مرتکب شده است، و کودکانه فرهنگ لغت را گذاشته است جلواش و انواع سنگ را معنی کرده است، عملی است که وزرات اطلاعات آخوندی در آروزی آن بوده است. آنان با هیچ رملی نمی توانستند به خیال خام خود، بر چهره ی قهرمان آزادی و فرهنگ تیغ بکشند!
اما قهرمان پانتومیم و الیگارشی آخوندی بدانند: با تیغی کهنه و زنگ زده، نه او و نه فقیه سفیه و نه هیچ جانور دیگری نمی تواند بر البرز کوه خدشه یی وارد آورد.
شخصی که کوشش بسیار داشته است تا با نام پسر احمد شاملو جایی در هنر پانتومیم بیابد، ولی به علت های گوناگون توفیقی نداشته است، حالا، درست زمانی که الیگارشی آخوندی از شنیدن نام این «غول زیبا»ی آزادی و فرهنگ پشتش می لرزد، در نهایت بلاهت در حوض کوثر می شاشد. و نمی داند که این حوض استعاره است، و شاملو، نه حوض، بلکه اقیانوس است و در اقیانوس، آن ذره شاش گم می شود. و اگر کسی بخواهد عمل سخیف شاشیدن ایشان را به دیگران خبر بدهد از قهرمان پانتومیم اسم نمی برد. بلکه گفته می شود: پسر شاملو در حوض کوثر شاشید.
قهرمان پانتومیم در یادداشت نابخردانه اش از آیدا، بزرگ زنی که شاملو دست کم دو کتاب اش از نام او وام گرفته است، به نام خانم «خنجر» یاد می کند که با کمک هنرمند معماری طرحی برای مزار شاملو آماده کرده بوده است، ولی آقای قهرمان پانتومیم مخالفت کرده است و طرح تدفین شاعر در امام زاده طاهر را ارائه می دهد (قهرمان پانتومیم خودش این جور ادعا می کند)
- آهای اهل منبر صلوات بفرستید برای سلامت آقای قهرمان پانتومیم... لاکن دست بزنید برای ایشان! (نه ببخشید! دست نزنید! دست زدن شاملوئی است. باز هم صلوات بفرستید. اما این بار برای سلامت فقیه سفیه!)
به راستی قهرمان پانتومیم با این همه هوش و ذکاوت، چرا شاملو را در حرم امام امت دفن نکرد!؟ لابد از ترس مردم!
شاملو قهرمان آزادی و
جاودانه مرد شعر امروز ایران است
ستار لقایی می نویسد:
انصار حزب الله صلوات بفرستند!
دومین صلوات را بلندتر!
سومین را باز هم بلندتر!
لال از دنیا نروی و گرفتار پانتومیم نشوی، چهارمینش را باز هم بلندتر!!!
خبرنگاران دوربین ها را آماده کنند!
رمالان سر کتاب باز کنند!!
اطلاعاتی ها و مزدوران اجاره یی!
همه گوش بفرمان رهبری!
هر کجا هستند. همه را خبر کنند! به همه بگویند:
برادر حاتم طایی، کاری کارستان کرده است و نام نامی خودش را در صحفی که فقیه سفیه گسترده است، به ثبت رسانده است.
او در حوض کوثر شاشیده است.
آب کوثر آلوده است. نوشیدنی نیست!
به همه بگویید!!! همه را خبر کنید!!!
- اما...
- اما چی...!؟
- بازهم نشد. باز هم سخن از حاتم طایی است!؟ پس نام قهرمان بی استعداد پانتومیم (لال بازی) چه می شود!؟ چرا از شهرت شاملو چیری نصیب او نمی شود؟ پس قانون ارث و وراثت به چه درد می خورد!؟ آخر این بابا نا سلامتی پسر «احمد شاملو» است. فرزند نالایق «جاودانه مرد شعر امروز» است. این عنوان کمی نیست!؟ باید به دستیاری اش نان خورد و کسب شهرت کرد!
- اما قهرمان پانتومیم ما یا کسی مثل او، نه آن زمان که به دلالی در بنگاه معاملات املاک اشتغال داشت و با «نام پسر احمد شاملو شاعر بزرگ معاصر» نان می خورد، کسی به حساب اش آورد و نه در سوگ شاملو و نه اکنون. «شاملو بودن» فضیلت است! آری! اما بهره برداری از «فضیلت» شاملو، رذالت است، باری. هر کسی می خواهد باشد.
یادداشت بی محتوا و سخیف شخصی به نام سیروس شاملو، که در بعضی سایت ها درج شده است. به راستی مصداق واقعی داستان برادر حاتم طائی است.
خطای بزرگی که او مرتکب شده است، و کودکانه فرهنگ لغت را گذاشته است جلواش و انواع سنگ را معنی کرده است، عملی است که وزرات اطلاعات آخوندی در آروزی آن بوده است. آنان با هیچ رملی نمی توانستند به خیال خام خود، بر چهره ی قهرمان آزادی و فرهنگ تیغ بکشند!
اما قهرمان پانتومیم و الیگارشی آخوندی بدانند: با تیغی کهنه و زنگ زده، نه او و نه فقیه سفیه و نه هیچ جانور دیگری نمی تواند بر البرز کوه خدشه یی وارد آورد.
شخصی که کوشش بسیار داشته است تا با نام پسر احمد شاملو جایی در هنر پانتومیم بیابد، ولی به علت های گوناگون توفیقی نداشته است، حالا، درست زمانی که الیگارشی آخوندی از شنیدن نام این «غول زیبا»ی آزادی و فرهنگ پشتش می لرزد، در نهایت بلاهت در حوض کوثر می شاشد. و نمی داند که این حوض استعاره است، و شاملو، نه حوض، بلکه اقیانوس است و در اقیانوس، آن ذره شاش گم می شود. و اگر کسی بخواهد عمل سخیف شاشیدن ایشان را به دیگران خبر بدهد از قهرمان پانتومیم اسم نمی برد. بلکه گفته می شود: پسر شاملو در حوض کوثر شاشید.
قهرمان پانتومیم در یادداشت نابخردانه اش از آیدا، بزرگ زنی که شاملو دست کم دو کتاب اش از نام او وام گرفته است، به نام خانم «خنجر» یاد می کند که با کمک هنرمند معماری طرحی برای مزار شاملو آماده کرده بوده است، ولی آقای قهرمان پانتومیم مخالفت کرده است و طرح تدفین شاعر در امام زاده طاهر را ارائه می دهد (قهرمان پانتومیم خودش این جور ادعا می کند)
- آهای اهل منبر صلوات بفرستید برای سلامت آقای قهرمان پانتومیم... لاکن دست بزنید برای ایشان! (نه ببخشید! دست نزنید! دست زدن شاملوئی است. باز هم صلوات بفرستید. اما این بار برای سلامت فقیه سفیه!)
به راستی قهرمان پانتومیم با این همه هوش و ذکاوت، چرا شاملو را در حرم امام امت دفن نکرد!؟ لابد از ترس مردم!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر